غوطه خوردن. به آب فروشدن. فرورفتن در آب. سربه آب فروبردن. غوطه زدن. ناغوش خوردن: در آن کو به خون غوطه ور شد نگاه ز خون همچو خون بسته گردید راه. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). دورنمای آن کم کم محو و در تاریکی غوطه ور میشد. (سایه روشن صادق هدایت ص 12)
غوطه خوردن. به آب فروشدن. فرورفتن در آب. سربه آب فروبردن. غوطه زدن. ناغوش خوردن: در آن کو به خون غوطه ور شد نگاه ز خون همچو خون بسته گردید راه. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). دورنمای آن کم کم محو و در تاریکی غوطه ور میشد. (سایه روشن صادق هدایت ص 12)